کوتاهی عمر و کمبود وقت واقعیتی انکارناپذیر است. اما آنچه پذیرشش را سخت و زجرآور میکند نبود هدف و بیبرنامگی در زندگیست.
راهی نیست جز استفادهی بهینه از وقت با بیشترین نازکاندیشی و ریزبینی
اما میتوان با تقسیمبندی و اولویتگذاری آدمها و فرصتهای این بازار مکاره کمی از ریخت و پاش زمان پیشگیری کرد.
باید بخشی از آنها را برگزید و در میانشان جایگاهی ساخت. آجر به آجر روابط را شاقول انداخت. اگر دیوار ارتباطات از بن صاف و راست بالا نیاید، به وقت همسفری با فرشتهی مرگ خجول میمانیم از دیوارهای کجی که با بیحواسی و پرهوسی ساختیم.
من نقشهای کودکانه اما زیرکانه کشیدم و میخواهم آن را با تو که این نوشته را میخوانی در میان بگذارم:
- هر شب کمی خلوت بساز.
- رخدادها را جمع و تفریق بزن.
- سود و ضررها را بنویس.
- کارهای سودده را تکرار کن
- چاههای زیانده را پر کن
- از معیار تجربه برای ساخت راههای نو کمک بگیر.
حکما میگویند اگر قصد کردی با جماعتی ناآشنا حشر و نشر کنی باید از ۳ گردنگاه به سلامت گذر کنی:
در گذر اول بهتر است بعضیها را جا بگذاری و قیدشان را بزنی تا بارت سبک باشد. همه نمیتوانند همسفرت باشند. کسانی را ترجیح بده که احتمال و امکان همدلی و همگامی دارند. برای الک کردن آنها تا میتوانی مته به خشخاش بگذار .-
در گذر دوم برای آدمها و موقعیتهای دستچین شده هدف مشخص کن. به هر حال امید پیروان به تدبیر رهبران است.
در گذر سوم جای پای خودت را محکم کن. نیاز نیست برج و بارو داشته باشی. کافیست بر قلبها حکمرانی کنی و با خیال راحت جهانت را در فرصت باقیمانده بسازی.