عجله کار شیطونه

پلیس دستبد را به زنی لاغری زد که حاضر نشد چهره زیر چادرش را نشان دهد.

زن چادر رنگ پریده مشکی به سر داشت که در زیر نور تیز آفتاب ظهر تابستان برق می زد
تعدادی از کسبه چند ساعت پیش، او را دیده بودند که دستش را تا آرنج در قفسه میوه ها و سبزیجات دور انداختنی میدان تره بار فرو کرده بود؛ عده کمتری او را موقع خروج دیده بودند

من هم می خواستم بگویم صاحب دست پینه بسته ای که در میان زردی و سبزی و قرمزی کم رنگ میوه ها و سبزیجات نیم گندیده می رقصیدند، نمی تواند دزد باشد!

کارگر غرفه مرغ و گوشت هم که هر روز با وسواس قطعات دور ریز را تفکیک می کند و در کیسه تمیزی که به باسکول آویزان بود، می ریخت، به پلیس گفت مطمئن نیست این زن همان زنی باشد که هر روز به آنجا می آید!

پلیس از زن آدرس خواست و زن مجبور شد دستش را بیرون آورد و من هویتش را شناسایی کردم، همان زن بود.

.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *