زندگی را بنویسیم

اگر به شما بگویند نوشته ای وجود دارد که می تواند سرنوشت شما را تغییر دهد، چه می کنید؟

بی تردید کنجکاو می شوید تا آن را بخوانید و قطعا جز به جز عبارات را مرور می کنید تا چیزی از قلم نیفتد.

همه چنین نوشته ای دارند که نانوشته است و برای داشتن آن عزمی راسخ لازم است.

زندگی نامه همان نوشته است. دم دستی ترین چیزی که در دسترس نیست.

زندگی نامه مجموعه ای از خرده روایات است که در ذهن تلنبار شده اند و چه بسا خاک خورده اند. بعضی در قالب خاطره بارها و بارها گفته و شنیده شدند و برخی در خاطرمان نیست یا از آن بی خبریم.

برای آنکه بتوانید در خلق تصاویر این روایات موفق باشید، باید هر چقدر می توانید و جا دارد بپرسید.

گاه به عنوان شخصیت اصلی این روایات نقش مستقیمی در خلق آنها داشتید و گاه بی اراده در آنها حضور داشتید. اما مهم این است که  همه آنها به شما مربوط هستند و حول محور شما می چرخند.

در واقع، چطور می شود کسی بازی در نقشی را بپذیرد اما از افراد و شرایطی که آن نقش را ساختند به اندازه کافی مطلع نباشد؟!

در غیر این صورت آیا می تواند بدون آگاهی نقش آفرینی با شکوهی داشته باشد؟

به نظر بعید می آید.
گاهی کاهلی در کشف این واقعیات در باوری غلط نهفته است. باوری که تنها زندگی نامه چهره های برجسته تاریخ را خواندنی می داند!
حتی در چنین شرایطی، عده ای صرفا از روی کنجکاوی یا علاقه به داستانهای واقعی و مستند آنها را می خوانند. تعدادی هم برای الگوبرداری از رفتار و منش آنها خواندن زندگی نامه شان را انتخاب می کنند.
شما درباره نوشتن زندگی نامه افراد عادی چطور فکر می کنید؟ آیا به نظرتان بیهوده یا بی اهمیت است؟
مگر نه اینکه هر فرد معمولی، در ابعادی تاثیرگذار است و هر اقدامی که به او کمک کند تا میزان اثربخشی، اثر گذاری و اثر پذیری اش را بداند، مهم است.
پیشنهاد این است که با چرخی در احوالات خود از دوره جنینی تا اکنون به چنین شناختی برسید.
اینکه با جزئیات و به طور شفاف بدانید در چه نقطه جهان قرار داشتید و حالا در چه جایگاهی هستید، بسیاری از پازلهای ذهنی را حل می کند.
اگر چنین نبود روانشناسان برای فهم سایه ها، عقده ها و تمام گیر و گورهای مراجعین آنها را ترغیب نمی کردند تا گذشته را شخم بزنند.
ترس از مواجه با تصاویر واقعی از خود، گیر افتادن در چرخه اشتباهات پر تکرار را در پی دارد.
با این تعبیر نوشتن زندگی نامه الزامی به نظر نمی آید بلکه اجباریست.
ما مجبوریم بیشتر خودمان را تصویر کنیم. تا هر جا لازم باشد تصاویر جدید خلق کنیم.
وقایعی که به حضور ما در جهان نسبت داده می شود را باید شنید و فهمید، هراس از گذشته ای که وجود ندارد باعث می شود سایه آن بر ما سوار شود و تا انتهای مسیر سواری بگیرد . در حالی که  جواب سخت ترین و مبهم ترین مسائل با درک ساده ترین چیزها اتفاق می افتد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *